سلام عشقم سلطنت قلب من
عشقم حالت خوبه منم عزیز دلم خوبم عزیز دلم اینجا روزها مو باتو میگذرون یادتت شیرینه ولی همچون
دردت کنت دلو که گولشین تهرکی عشقکوگوگ راستی همچون دلو گپتا پرت که حتا نمی ددونم از جام بلند بشم
من حالم یک جوریا خوبه از همه کارم عقب موندم حتا از غذا خواب شب روز ام دارد ه برعکس میشه عشقموم
راستی قاطعی متعاد ها شدم فقط برای که زوتر بیام پیشت عشقم دلم برات تنگه بی نهایت شاید تو حال
منو نفهمی برای تو میگشم حقم داری چون دلت برادیگران جز عشقت میسوزه خیلی وقته صدای تو
نشنیدم خیلبی قراری میکنم میدونم خیلی وقت ها وقت کردی بهم تماس بگیری نگرفتی
بی منو به اون عادتت کردی گاش من مثل تو بود
شاید انقدر درد نمیگشیدم عشقم
چند دفعه رفتم برای اون وبلاگ های که برات ساختم که نظراتت رو. بذاری ولی هر دفعه چیزی گذاشته بودی
همه چیزم توی بعد تو چیزی نیازی نیست زنده بمونم عشقم دوستدارم اگه هنوز معنی شو حس میکنی
عشقم اینجا انتن ها قطع شده اون سعیده هم گوشیشو خاموش کرده نمیدونم تو یا مادرت گفته بهش
اگه تو گفتی نیاز نبود اینجوری بکنی به خودم می گفت ی مزاحم نمیشودم می رفتم تو نه تنها همه از شر من
من راحمت م
بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم برایت تنگ شده
فکر نکن بی وفا هستم ، دلم از سنگ نشده…
اعتراف میکنم اینک در حسرت روزهای شیرین با تو بودنم
باور نمیکنم اینک بی توام
کاش میشد دوباره بیایی و یک لحظه دستهایم را بگیری
کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای مرا ببینی
تا دوباره به چشمهایت خیره شوم ،
تا بر همه غم و غصه های بی تو بودن چیره شوم…
کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای نگاهت کنم ، با چشمهایم نازت کنم
در حسرت چشمهایت هستم ،
چشمهایی که همیشه با دیدنش دنیایم عاشقانه میشد
بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم هوایت را کرده
در حسرت گرمی دستهایت ، تا کی باید خیره شوم به عکسهایت ،
هنوز هم عاشقم ، عاشق آن بهانه هایت…
ﻭقتی ﺩﻧﯿﺎﯾﺖ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ" ﯾﮏ ﻧﻔﺮ "ﮐﻮﭼﮏ ﻣﯽﺷﻮﺩ
ﻭ" ﯾﮏ ﻧﻔﺮ "ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺧﺪﺍ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺑﺰﺭﮒ ﻣﯽﺷﻮﺩ
قمارِ سنگینی کرده ای!!!
ﺍﮔﺮ ﺑﺮﻭﺩ…
" ﺩﯾﻦ " ﻭ " ﺩﻧﯿﺎﯾﺖ " ﺭﺍ ﯾﮑﺠﺎ ﺑﺎﺧﺘﻪ ﺍﯼ
فقـطـ چَـنــد لحـظـهـ کـِنـارم بــشـین
یـه رویــای کـوتـاهـ تــنهـا هــــمـین
تــه آرزوهــــای مـــن ایــن شُــدهــ
تـَـــهِ آرزوهــــــای مــــارو بِبیـــــن
بــرای هـمین چـنـد لـحـظـهـ ی عـُمـر
هـمــه ســهـمِ دنیــامـو از مـن بِگیــر
فقطـ ایـن یــه رویـارو بـا مــن بســاز
هَمــــه آرزوهـــامــو از مــن بـِگیــر
عشقم تو کجای چقدر دلتنگتم چرا بهم زنگ نمیزنی چرا خبری ازت نیست چرا چرا چرا تو گفتی بهم زنگ میزنی هر روز
پس چرا خبری ازت نیست چرا باهم اینجوری میکنی دلتنکتم میفهمی چی میگم همون صداتت ارامش منه ولی
تو حتا لحظه ای بهم فکر نمیکنی شب خواب تو روزها با فکر تو میگذرن اشگ هام دیگه جواب گو نیست دارم
دیونه میشم مخوام سرم بزنم به دیوار از این همه درد اخه تو چی فکر کردی من چطور تحمل کنم چطور با این
همه درد صبر کنم تو اونجای بخدا خیالتم نیست یکی رو چشم انتظا ر گذاشتی عشقم
این روزها ماه سال گذشتن اما تو هنوز از میگی صبر امروز سند فردا یک چیز دیگه
تو که میگفتی من همونجام حتا اگه بتونم زوتر جدا میشم میای پیشم پس کو
تو فقط حرف میزنی حرفای که خودتتم الکی میزنی پس کو اون زنگ زدن هات که اروم بگیرم
این سعید هم گوشی لعنتیشو خاموش کرده من از کی خبر تو رو بگیرم تو روخدا اگه
اومدی خوندی یک زنگ بزن اروم بگیرم میدونم حتا وقت وبلاگ حرفای منو هم نداری اکجای که دارم
دیونه میشم
عشقم تو کجای نفسم دیگه تحملم منو گشت به این سعید زنگ میزنم زده گوشی رو خاموش کرده هیچ
خبر ازت ندارم دارم دیونه میشم عشقم اگه پیام رو دیدی طور خدا زنگ بزن جان من زنگ بزن تو گفتی هر روز زنگ ن
هر روز زنگ میزنی پس کو من اینجا توی اه لانه دارم جون میدم تو کجای که یک زنگ نمیزنی منو
از این درد فلج وار اروم نمیکنی س جانگو دارم میمیرم بفهم حرفام رو بفهم تو روخدا بهم زنگ
بزن طور خدا بهم زنگ بزن منتظرم نذار که اینجا دارم دیونه میشم