عاشقانه

،............................................ . ......

عاشقانه

،............................................ . ......

...... ..... ...،............

منوی بلاگ
آخرین نظرات
  • ۱۵ آبان ۹۴، ۱۰:۱۷ - Afshin ♪♫
    Like

۵۳ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است

دلتنگتم بی شماره نمیدونم چطور دردمو بنویسم برات انقدر دردم زیاد بخدا نمیفهمی فقط بدونم دارم




اینجا جون میدم

به خدا گفتم

 یه روز از عمرمو کم کن بزار بهش برسم✓

گفت نمیشه✘

گفتم ده سال از عمرمو کم کن تا برسم✓

گفت نمیشه✘

گفتم همه عمرمو بگیر بزار فقط یک روز پیشش باشم✓

خدا بغض کرد و گفت:

چیکار کنم وقتی نمیخواد

نفسگو چون دلو تنگ پرت دارم گنوگ بان بخداقسم چرا خبری نمیگری ازم چرا صداتو نمیشنوچرا کجای عشقم .دوست زنگ زده بهم میگه خواب دیدم میمیری بیشتر خوابش رلست بوده امیدوارم اینک یکشم راست


دربیاد بخداقسم خسته شدم از این همه صبر درد تو چرا حاضر نیستی کاری کتی برای اومدنت دل من بخداقسم


شب روز میسوزه اما تو لحظه ای به یاد من نیستی

ﺭﻓــــﯿـــــــــــــﻖ " 

          ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻦ ﺭﺍﺳــــــــﺖ ﻣﯿﮕﻮﯾــﻢ  

          ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿــــــــﺎﯼ ﭘــﺮ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻍ    

          ﺗﻨﻬـــــــﺎ ﺑﻮﺩﻥ  

          ﺧﯿﻠــــــــﯽ ﺑﻬﺘﺮ   

          ﺍﺯ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺎﮐﺴـــﯽ ﺍﺳــــﺖ  

          ﮐﻪ      

          ﺑﺨﻮﺍﻫــﯽ ﺩﺍﺋــــــــﻢ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ    

          ﺑﻪ ﺍﻭ ﯾﺎﺩﺍﻭﺭﯼ ﮐﻨﯽ    

          ﺗﺎ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷــــــــﺖ ﻧﮑﻨﺪ....

از طرف دوستم که به من گفت وقتی بهش از عشقمون گفتم

●مَـــــن●

 هَـــــمـــــون⇦ دیـــــوونــــہ‌ایَــــم ⇨

کِـــــه

󾭓هِـــــق هِـــــق󾭓

 هَـــــمَـــــه رو بـــــا جـــــون‌دل گـــــوش داد

وَلـــــی

خـــــودِش بُـــــغضِـــشـــــو زیـــــر بـــــالـــــشـــــت󾭉gh〇rt󾭉 داد…


ﺁﺩﻡ ﮐﻪ "ﻏـــــﻤﮕﯿﻦ" ﻣﯽ ﺷــــﻮﺩ

ﺧــــﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺟــــﺪﺍ ﻣﯽ ﮐــــﻨﺪ ﺍﺯ ﺟــــﻤﻊ

ﮐﻪ ﻣــــﺒﺎﺩﺍ ﺁﺳﯿــــــﺒﯽ ﺑﻪ ﺧﻮﺷـــــﯽ ﻫﺎﯼ ﺩﯾـــﮕﺮﺍﻥ ﺑﺰﻧﺪ

ﻣﻮﺭﺩ" ﻓﺮﺍﻣــــﻮﺷﯽ" ﻗﺮﺍﺭ ﻣـــﯽ ﮔـــﯿﺮﺩ

ﺗﻨﻬﺎﺗــــﺮ ﻭ ﺗــــﻨﻬﺎﺗﺮ ﻣﯽ ﺷـــﻮﺩ

ﺁﻧﭽــــﻨﺎﻥ ﺩﺭ" ﺗﻨــــــﻬﺎﯾﯽ" ﺧﻮﺩ ﻏــــﺮﻕ ﻣﯽ ﺷــــﻮﺩ

ﮐﻪ ﺩﯾﮕـــــﺮ ﺑﺎ ﻫﯿــــﭻ ﺗﻠﻨــــﮕﺮﯼ ﺑﺮ ﻧﻤــــﯽ ﺧــــﯿﺰﺩ

ﻭ ﺍﯾـــﻦ ﺁﻏــــﺎﺯ ﺗﻠﺦ ﯾﮏ" ﭘﺎﯾــــﺎﻥ" ﺍﺳـــت.



ﻫــﻮﺱ ﮐــﺮﺩﻩ ﺍﻡ

ﮐـــﻪ ﺗـــﻮ ﺑـﺎﺷـــﯽ

ﻣـــﻦ ﺑـــﺎﺷـﻢ

ﻭ ﻫﯿﭽـﮑـﺲ ﻧﺒـﺎﺷـــﺪ

ﺁﻧﮕـــﺎﻩ

ﺩﺍﻏﺘـــﺮﯾـﻦ ﺁﻏــــﻮﺵ ﻫـــﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺗﻨـﺘــــ

ﻭ ﺷﯿـﺮﯾـــﻦ ﺗـﺮﯾــﻦ ﺑــﻮﺳـــﻪ ﻫـــﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻟﺒـــﺎﻧﺘــــ

ﺑﯿـــﺮﻭﻥ ﺑﮑﺸـــﻢ

ﺑــﻪ ﺗـﻠـــﺎﻓـﯽ ﺗﻤـــﺎﻣـ ِ ﺭﻭﺯﻫــﺎﯾـــﯽ ﮐـــﻪ ﻣﯿﺨــــﻮﺍﻫﻤﺘــــ

ﻭ ﻧﯿﺴـﺘـــﯽ




سلام عزیزوک نمیدونم کجای و چکار میکنی یک زنگیم بهم نمیزنی اره دلتنگم نیست غم غصه ام رو نمخوری چرا 


زنگ بزنی خودتت رو توی درسرس بندازی این من بدبختم دارم توی درد تو میسوزم اینجا داره سر میتریگه 24ساعت خوابیدم 



باخواب خودمو اروم میکنم تو کجای حال روز منو ببینی کجای س کجای تو اونجا حتا یادی حتا زنگیم بهم نمیزنی


ببینی اون کثافتی که همه زندگیشو برای رسیدن به تو گذاشت زند ه است یامرده حالش چطوره نفس میگشه



نمیگی این چیزها مهم نیست براتت گاش یک زنگی بهم میزدی حالم رو بهتر میگردی عشقم بخداقسم حال بدجوری 


خراب بخاطر توی لعنتی که حتا زنگ هم نمیزنی دلتنگ صداتم

الان ساعت 6 هستش نفسکو ومن توی فکر تو باز دار گشیدم بهت فکرمیکنم دیشب از فکر کردن بهت سیر نشدم 


تو فکر کردن خواب برد نفسگو چقدر دوستدارم و چقدر دلتنگتم نمیدونی بخدا نمیدونی من این روز های لعنتی رو


چطور شب روز میکنم با یک بدبختی تا تو بیایوخوشی هام شروع بشن نفسگو دوست دارم


اینجا من اسم تو رو  به اسم دیگران صدا میزنم تو خودم دنیا دنیا باتو حرف میزنم وقتی گریه هام شروع 


میشن فقط اسمتو صدا میکنم میگم ....جان کجای 


عشقم حالم هر روز از روز قبلش بدتر میشه تو چرل کاری نکردی برای برگشتنت فقط منتظری


نمیدونم شاید تو اون عشق اون اغوش گشیدنای  محکمت او نگاه پر پر عشقت اون کسی که ازمنه دیگه


سرد شدی و عادتت کردی چون اگه متل من میبودی محال بود اونجا اروم بگیر زمین اسمان رو 


بهم میدوختی برای کسی یا چیز صبر نمیکردی میومدی نمیدونم ..جانگو تو روخدا زو دبیا  سال داره 


تموم میشه قزارهامون خداکنه یادتت دوباره راه رو اشتباه نری بخدا خیلی 



خستم از نبودتت دار جونم در میاد نیست یک روز ببینمت یک هفته با دیدنتت انرژی بگیرم 


خدایا چکارکنم 

سلاسللام عشقم دارم اهنگ گوش میدم که  تو کی برمیگردی کی این مشگلتو درست میکنی 


بخداتحملم به اخرش رسیده از این همه درد تحمل ندارم یاد تو هر لحظه هست اشک برای دردهای یاد تو


تو تمومی نداره مخوام بمیرم از اینکه وجودم پیش کسی  دیگه ای هست س مجانگو دیگه تحمل ندارم بخدار ندارم


س جانگو قولت یادتت که نرفته که اون نزدیک عشقم نمیدار عشقم من لحظه ها رو میشمارم به یک تماس تو


ولی تو این خیالتم نیست میدونستی من اینجا می نویسم برای تو  این روزها میگذرن تو میای س جانگو


همون اغوش بوی نینت همو ارامش وهمون خنده ها همون س جانگو چقدر درد اوره دارم به زور این درد هارو 


تحمل میکتم دردی که تو اصلا نمیفهمیش س جانگو  تو رو خدا زنگی بزن بهم از دردهام کمتر بشه وقتیتی 


صداتو میشنوم دیروز تماست منو فلج کرد که حموم با حرف زدن من عوض کردی زنگم نزدی دوباره اره


گاش زوتر بیای نمخوام دوباره اشتباه قبلا رو بکنی و زمان من تو رو باز دور دور تر کنه عشقم بی قرار برای



تو انقدر  زیاده که تو هیچ وقت نفهمیدی نمیفهمی س جانگو کجای  که داره میمیرم