سلام بی معرفت
حالا شنبه شد تو بازم نیوکدی چیز بنویسی و چیزی بخونی نمیدونم من چرا دارم مینویسم وقتی که تو با دیگری سرت گرمه انقدر گرمی که یاد من به سختی می افتی اون خوشی به قول خودتت خوش نیست ولی باهش که هستی چندین سال که گذشته و تو همیشه حرف از صبر میزنی من دیگه بریدم شاید برای تو صبر اسان باشه دیگه چون کنارت یکی هست که دلت باهش گرمه و خوشی توی چشمات برق میزنه حسود نیستم عشقم خوش باش من می تونم با خوشی تو لبخند بزنم ولی من دیگه نای توی این دنیا بودن بی تو رو ندارم تو برای اون دلمسوزنی یا برای من نمیدونم دیکه مخوام بی تو تصمیم بگیرم نمخوام ازت بپرسم کی میای که چکار کردی چکار میکنی چون واقعا دارم میبینم بی عشق عادتت کردی و روزها تو میگذرونی به قول خودتت ما باهم حرف زدیم همه چیزی گفتیم ولی دیگه میبینم حرفات همشون به نفعه خودتت بوده بس دیگه هیچی پیش اون خوشی من میذارمت توی خوشیت با اون که خوشبختت بشی دیگه جای من اینجا نیست این دنیا مال تو وهمون بچه ای قرار برای اون به دنیا بیاری عشقم مواظب خودتت باش من تا تکلیف اون برای من مشخص کن مخوام تکلیف اون برای من مشخص بشه اگه گفتی ماه سال صبر کن بدون من برای همیشه رفتم نه که با دیگر مثل تو خوش باشم میرم قبرستون بیا سر بهم بزن ببین چقدر تک تنها خوابیدم دیگه بسم از این همه صبر های که هیچ وقت تموم نمیشه تو کجا میفهمی من دارم چی میگشم وچه حال روزی افتادم هان کجا میفهمی اگه میفهمیدی اونجا برای من صبر صبر نمیکردی گاش بیای چون من قرار برم اون دنیا اگه بیای نبودم گریه نکن چون قبلا بهت گفته بودم ولی فکر نکنم به اینجا بگشه چون تو اصلا نمیای و همونجا خوش میمونی وخوشی دلم پر ولی چکار می تونم بکنم گاش اینجوری نبودی گاش